«مدتها قبل یک انفجار رخ داد؛ انفجاری عظیم که حیات را در جهان کلید زد. سپس انفجار بعدی از راه رسید». این بخشی از نقل قول مهمی از سم پورتر بریجز است.اینروزها هم طرفدارهای قسمت اول و هم اشخاصی که میخواهند صاف به سراغ Death Stranding 2: On the Beach بروند، مایل به مرور سریع داستان اولین بازی دث استرندینگ هستند. پس ما در ویدیو پیش رو که طبیعتا طی روزهای اخیر در شرایط غیرعادی ساخته شد، سعی کردیم چنین محتوایی را تقدیم شما کنیم.حامی این ویدیو زومجی، فروشگاه ایفا تکنو است. شما عزیزان میتوانید برای اطلاع از آخرین قیمت سختافزارهای گیمینگ رده بالا به وبسایت فروشگاه IfaTechno سر بزنید.پخش از رسانهآپاراتلایکتماشا در کانال یوتیوب زومجیداستان با محوریت شخصیت سم روایت میشود؛ یک باربر/پیک که وظیفه دارد لوازم مورد نیاز افراد را از نقطهای به نقطهی دیگر برساند. چرا؟ چون در جهان پسا-آخرالزمانی بازی، مدتها پیش یک اتفاق دیوانهوار به اسم دث استرندینگ رخ داد؛ اتفاقی که باعث شده است آدمها بعد از مرگ بهصورت کامل نمیرند؛ به این معنی که وقتی میمیرند، روحشان نمیتواند به درستی از محیط برزخمانندِ «ساحل» عبور کند و به دنیای بعد از مرگ برود. در نتیجه هر شخصی که میمیرد، در قالب بیتی در جهان زندهها گیر میافتد؛ مگر اینکه یک نفر کاملا بند اتصال آن BT به دنیا را قطع کند.دث استرندینگ یکسری پیامدها داشت؛ پیامدهایی مثل بارش باران عجیب تایمفال که گذر زمان را شدیدا تسریع میکند. تایمفال عملا باعث مرگ موجودات میشود و حتی با چند ثانیه برخورد مداوم به پوست یک انسان، او را پیر میکند. یک نکتهی دیگر این است که در جهان داستانی بازی، مرگ هر نفر میتواند فاجعهی بزرگی را رقم بزند. اگر جنازه بهموقع و به صورت کامل نسوزد یا اصلا فرد توسط بیتیها کشته/بعلیده شود، یک وُیداَوت رخ میدهد که انفجاری ویرانگر است. در چنین دنیایی آدمها به پناهگاههایی جداافتاده از هم پناه بردهاند و غالبا به هیچ عنوان از محل زندگیشان خارج نمیشوند.بریجت/املی به سم یک ماموریت میدهد: برو و مردم را به شبکه کایرال وصل کن تا همهی این پناهگاههای جداافتاده دوباره به یکدیگر متصل شوند؛ به این هدف که شهرهای متحده آمریکا به وجود بیاید تا کشور در فرمی جدید، مجددا سر و شکل بگیرد.چرا سم برای انجام این کار انتخاب میشود؟ چون او فقط یک پیک سختکوش نیست. جدا از اینکه تجهیزات مناسب حرکت در مسیرهای سخت و سلاح بهدردبخور برای مبارزه با بیتیها را دارد، از دو ویژگی خاص برخوردار است. اول اینکه مقداری قدرت دووم دارد؛ قدرتی که باعث میشود او بتواند حضور بیتیها را احساس کند و در نتیجه تا جای ممکن از چنگشان دور بماند. ویژگی دوم چیزی نیست جز Repatriate بودن. بهخاطر اتفاقی که در دوران نوزادی سم رخ داد و وی را از مرگ به زندگی برگرداند، او هر بار پس از مرگ در جهان دث استرندینگ میتواند به زندگی بازگردد.سم در طول سفر با شخصیتهای گوناگونی مثل فرجایل آشنا میشود؛ شخصیتهایی که بعضا تواناییهای خاصی دارند. مثلا قدرتهای دووم فرجایل انقدر زیاد است که وی رسما میتواند بیتیها را با چشم غیرمسلح ببیند.این وسط دشمنهایی هم وجود دارند؛ ازجمله یک گروه خطرناک به اسم هومو دیمنز به ریاست فردی با نام هیگز. هیگز بارها و بارها سد راه سم میشود و قدرت زیادی در کنترل بیتیها دارد. او با تسلطی که روی کایرالیوم و جریانهای تار (مایع سیاهرنگ در دنیای بازی دث استرندینگ) پیدا کرده،حتی میتواند بیتیهای عظیمالجثه را احضار کند.در این بین، سم علاوهبر تمام قابلیتهای خود، برای زنده ماندن در به BB (بریج بیبی) هم تکیه میکند. Bridge Babyها نوزادهایی هستند که قبل از تولد کامل، مادر هرکدام از آنها دچار مرگ مغزی شد و به کما رفت. این جنینها به نوعی بین جهان زندهها و جهان مردگان قرار دارند. باربرهایی مثل سم با کمک اتصال به یک بریج بیبی که داخل دستگاه نگهداری میشود، بیتیها را میبینند.سم که گذشتهی تلخی را پشت سر گذاشته است و زن حاملهاش را از دست داده، نسبت به BB احساس پدرانه پیدا میکند. بیبی او که BB-28 نام دارد، تحت تاثیر همین محبت عمیق سم به شکل عجیبی بیشتر از بیبیهای دیگر یکجورهایی به سمت دنیای زندهها کشیده میشود.سم قدم به قدم بارهای مهم را به افراد مختلف میرساند و با جلب اعتماد آنها، پایگاههای مختلف را به شبکه کایرال UCA وصل میکند؛ تا کشور United Cities of America به شکل جدی به وجود بیاید. او بارها در این مسیر مجبور میشود با هیگز پرادعا و BTهای غولآسا بجنگد.در عین حال سم بعضی از مواقع خودش را در ساحلهای عجیبی میبیند که مشابه میدانهای جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام به نظر میرسد. او مردی به اسم کلیفورد آنگر را میبیند که در نگاه اول ظاهرا میخواهد بیبی را به چنگ بیاورد. اما کلیف در حقیقت پدر سم و خود سم در حقیقت اولین بیبی محسوب میشود؛ نخستین BB که سازمان بریجز میخواست از او استفاده کند. در ادامه فهمیدیم کلیفورد نه به دنبال BB-28 سم، بلکه به دنبال خود سم بود. چون میخواست پسر خود را در آغوش بکشد.HDQ Wallsبراساس اسطورهشناسی جهان بازی تاکنون پنج انقراض بزرگ در طول تاریخ رخ دادهاند که باعثوبانی اصلی هرکدام از آنها، یک موجودیت انقراض است. حالا نوبت دارد به انقراض ششم میرسد که موجودیت انقراض آن کسی نیست جز املی. سم میفهمد که طی این مدت بازی خورده بود و با اتصال حداکثر پایگاههای ممکن به شبکه کایرال، تراکم کایرالیوم را در جهان پیرامون افزایش داد. خلاصه بگویم: او با کسب موفقیت در ماموریت مفصلی که داشت، کار املی و آرزوی هیگز برای رقم زدن آخرین انقراض را راحت کرد؛ انقراضی که زندگی (حیات مادی) را کاملا نابود میکند.ولی سم هیگز را شکست میدهد و فرجایل، این فرد پرادعا را در یک ساحل رها میکند؛ با این تصور که هیگز قرار است تا ابد همانجا به دام بیفتد و زجر بکشد.وقتی سم بچه بود، شلیک بریجت به کلیف باعث مرگ او هم شد. ولی املی در ساحل سم را پیدا کرد و نجات داد. به همین علت سم از کودکی بدون اینکه درکی از هویت حقیقت املی داشته باشد، بارها و بارها او را در ساحل دیده است.با تکیه به همین پیشینهی پراحساسی که بینشان وجود دارد، سم با املی حرف میزند تا راضیاش کند که بشریت لیاقت زندگی تا آخرین ثانیهی ممکن را دارد. هدف سم این است که آخرین رویداد انقراض را عقب بیندازد. املی تحت تاثیر قرار میگیرد؛ مخصوصا هنگامی که میبیند سمِ منزوی انقدر دوباره عاشق انسانها و انسانیت شده است.املی قبول میکند که ساحل خود را از ساحلهای همهی افراد دیگر جدا کند و رویداد انقراض نهایی را تا دیرترین زمان ممکن به تعویق بیندازد.سپس دایهاردمن میشود رئیس جمهور جدید شهرهای متحده آمریکا و سم میبیند که دیگر ماموریت خاصی ندارد. او به کمک ددمن ارتباط خودش را با UCA و همهی سیستمهای ارتباطی شرکت Bridges قطع میکند؛ تا دیگر کسی نتواند ببیند که او کجا میرود و چه کار میکند.به سم خبر میدهند که BB-28 مُرد و باید سوزانده شود. اما سم که از جایی به بعد این بچه را لو صدا میزد، حرف آنها را باور نمیکند. او به جای سوزاندن بیبی ۲۸، فقط محفظهی نگهدارندهاش را از بین میبرد. بعد در اتفاق خوشحالکنندهای که خود سم را هم سورپرایز میکند، بیبی ۲۸ (لو/لوئیز) پس از خروج از محفظه نفس میکشد. لو کاملا بهعنوان یک نوزاد زنده، تازه زندگی خود در دنیا را شروع میکند.حدود یک سال بعد از در آغوش کشیده شدنِ لوئیز توسط سم، داستان دث استرندینگ ۲ آغاز میشود. راستی میدانید چرا بیبی ۲۸ از جایی به بعد توسط سم لوئیز نام گرفت؟ چون لوئیز اسمی بود که میخواست روی بچهی خودش بگذارد؛ بچهای که هیچوقت متولد نشد و همراه همسر سابق سم از دنیا رفت.با همهی اینها براساس تریلرهای دث استرندینگ ۲ به نظر میآید که در همان اوایل قصه، سم و فرجایل به دلایلی لو را از دست میدهند و حتی به این باور میرسند که زندگی بچه به پایان رسیده است. اکنون خودمان باید بازی Death Stranding 2 را تجربه کنیم تا قصه را بهصورت کامل بفهمیم.
اگر میخواهید سریع و بدون توجه به انواعواقسام نکات جزئی، یک مرور کوتاه روی خلاصه داستان اولین بازی Death Stranding داشته باشید، این ویدیو را ببینید.
ارسال نظرات